حاسدان دربار محمودی
دلابر ایازی رشک بردند بارها
این چنین فکری میان
محمود ایازتیره تر گردد حسادت گر چه آز
طرح این شد بین خلقی
برملااین چه سرّی گاه ایازی در خفا
بررسی شد با خبر
گشتندشاناو به هر روزی رود جایی نهان
شک آور در اتاقی
واردیغیر از او آگاه لا از حجره ای
چون که واقف از گمان
شد پادشاهگر چه او را آزمون دور از گناه
حکم دادند نصف شب
تفتیش راتا چه حاضر در اتاقش برملا
هر چه گشتندشان به جز
چارق دلاپوستینی کهنه آن جا یافت لا
این چه سرّی از ایازی
گر گناهچون خبر را با تعجب عرض شاه
بین سلطان با ایازی
گفتماناین چنین عرضی کنم یادی بیان
چون به خدمت بارگاهی
آمدمهر دو تا همراه من پوشش تنم
حال امروزم به دیروزی
قیاسشکر نعمت را سپاسی بین ناس
از گلیمی پا درازی لا
مراشکر ایزد را کنم حمدی ثنا
بار امانت را رعایت
هر زمانبر ولی نعمت خیانت لا همان
لطف سلطانی برایم مستداموضع دی را لا فراموش ای هُمام
با تواضع بین مخلوقی
نمادور از خواری به خدمت ایستا
پوستینی پاره را هر
لحظه یادچارقی صد وصله را یاد ازدیاد
هر یکی از حاسدان
محسودشانتیر پرتابی خطایی بود هان
گر عداوت حاسدانی
برملاهمنشین محمود ایازی شد نما
چون رعایت حق نمک را
هر کسیهمنشین با گل اگر باشد خسی
خار با گل همنشینی هر
کجاچون نگهبان هر گلی خاری دلا
شکر ایزد خار گل گشتیم
مادر میان بس حاسدانی خوار لا
نقل قولی عرضه از ما
بر شمادر تمامی حال در خدمت خدا
ادامه مطلب :
از گلیمی پا درازی لا مرا
درباره این سایت